سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دیداردوست

در دین اجباری نیست ولی در حجاب هست؟

بسم الله الرحمن الرحیم

اینکه در شرع مقدس اسلام گفته شده در دین هیچ اجباری نیست آیا با رفتار مسئولین نظام سازگاری دارد که حجاب را اجباری می کنند؟اجباری بودن حجاب مگر غیر از اجباری بودن دین است؟و اگر دین اجباری نمی شود چرا پاداش بهشت برای پیروان دین اسلام و جهنم برای منکران دین اسلام قرار داده شده است؟

جواب  :

  "آنچه پیغمبران مى ‏خواهند ایمان است نه اسلام ظاهرى و اظهار اسلام، و ایمان اجباربردار نیست چون ایمان اعتقاد است، گرایش است، علاقه است. اعتقاد را که با زور نمى ‏شود ایجاد کرد، علاقه و مهر و محبت را که به زور نمى‏ شود ایجاد کرد، گرایش باطنى را که به زور نمى ‏شود ایجاد کرد. آیا مى‏ شود پدر و مادرى به دخترشان- که پسرى را که از او خواستگارى مى‏ کند دوست ندارد- بگویند: الآن کارى مى‏ کنیم که او را دوست داشته باشى، چوب فلک را بیاورید، اینقدر مى ‏زنیم تا او را دوست داشته باشى؟! بله، مى ‏شود آنقدر کتکش زد تا بگوید دوست دارم یعنى حرفش را به دروغ بگوید، اما اگر تمام چوبهاى دنیا را به بدن او خرد کنند آیا ممکن است که با چوب، دوستى ایجاد بشود؟! چنین چیزى محال است. آن، راه دیگرى دارد. اگر مى‏ خواهیم ایمان در دل مردم ایجاد کنیم، راهش جبر و زور نیست، راه آن حکمت است، «الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ» است، «جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ‏» است.اصل رفق، نرمى، ملایمت و پرهیز از خشونت و اکراه و اجبار راجع به خود ایمان (نه راجع به موانع اجتماعى و فکرى ایمان که آن حساب دیگرى دارد) جزء اصول دعوت اسلامى است:

  «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏.»(بقره/256)

خلاصه منطق قرآن این است که در امر دین اجبارى نیست، براى اینکه حقیقت روشن است؛ راه هدایت و رشد روشن، راه غىّ و ضلالت هم روشن، هرکس مى ‏خواهد این راه را انتخاب کند و هرکس مى‏ خواهد آن راه را  .

در شأن نزول این آیه چند چیز نوشته ‏اند که نزدیک یکدیگر است و همه مى‏ تواند در آنِ واحد درست باشد. وقتى که بنى النضیر که هم پیمان مسلمین بودند خیانت کردند، پیغمبر اکرم دستور به جلاى وطن داد که باید از اینجا بیرون بروید  .عده‏ اى از فرزندان مسلمین در میان آنها بودند که یهودى بودند. حال چرا یهودى‏ بودند؟ [قبل از ظهور اسلام‏] یهودیها فرهنگ و ثقافت بالاترى از اعراب حجاز داشتند. اعراب حجاز مردمى بودند فوق العاده بى‏ سواد و بى ‏اطلاع. یهودیها که اهل کتاب بودند، سواد و معلوما ت بیشترى داشتند و لهذا فکر خودشان را به آنها تحمیل مى ‏کردند. طورى بود که حتى بت پرستان به اینها عقیده مى ‏ورزیدند. ابن عباس مى‏ گوید در میان زنان اهل مدینه گاهى اتفاق مى ‏افتاد بعضى زنها که بچه‏ دار نمى‏ شدند نذر مى‏ کردند که اگر بچه‏ اى پیدا کنند او را به میان یهودیها بفرستند یهودى بشود. این اعتقاد را داشتند چون حس مى ‏کردند مذهب آنها از مذهب خودشان که بت پرستى است بالاتر است. و گاهى بچه‏ هاى شیرخوارشان را نزد یهودیها مى ‏فرستادند تا به آنها شیر بدهند. آن بچه‏ هایى که اینها نذر کرده بودند یهودى بشوند، بدیهى است یهودى مى‏ شدند و به میان یهودیها مى ‏رفتند. بچه‏ هایى هم که یهودیها به آنها شیر مى ‏دادند قهراً اخلاق یهودیها را مى‏ گرفتند، مادر و برادر و خواهر رضاعى پیدا مى‏ کردند و با آنها آشنا مى ‏شدند و برخى از آنها یهودى مى ‏شدند. به هر حال یک عده بچه یهودى که پدر و مادرهایشان از انصار و از اوس و خزرج بودند وجود داشتند. وقتى که قرار شد بنى النضیر بروند، مسلمین گفتند ما نمى ‏گذاریم بچه هایمان بروند. عده‏اى از بچه ‏ها که به دین یهود بودند گفتند ما با همدینانمان مى ‏رویم. مسأله‏ اى براى مسلمین شد. مسلمین گفتند ما هرگز نمى‏ گذاریم اینها بچه هایمان را با خودشان ببرند و یهودى باقى بمانند، ولى خود بچه‏ ها برخى گفتند ما مى ‏خواهیم با همدینانمان برویم. آمدند خدمت پیغمبر اکرم: یا رسول اللَّه! ما نمى‏ خواهیم بگذاریم بچه هایمان بروند. (آیه ظاهراً در آنجا نازل شد). پیغمبر اکرم فرمود: اجبارى در کار نیست. بچه‏ هاى شما اگر دلشان مى ‏خواهد، اسلام اختیار کنند؛ اگر نمى ‏خواهند، اختیار با خودشان؛ مى‏ خواهند بروند بروند، دین امر اجبارى نیست (لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏) چون طبیعتِ ایمان اجبار و اکراه و خشونت را به هیچ شکل نمى‏پذیرد.

"[قرآن خطاب به پیغمبر اکرم مى‏فرماید] آن احساسهایى که در مردم وجود دارد [و از آنها غافل‏اند]، احساسهاى خفته را بیدار کن. قسمتى از ایمان، بیدارى احساسهاى خفته است. و لهذا در اسلام جبر یعنى اجبار در ایمان وجود ندارد:

  «فَذَکِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ. لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ. إِلَّا مَنْ تَوَلَّى وَ کَفَرَ فَیُعَذِّبُهُ اللَّهُ‏ الْعَذابَ الْأَکْبَرَ  .» ((غاشیه21-24/  )

اى پیامبر! به مردم تذکر بده (قبلًا معنى تذکر را عرض کردم)، مردم را از خواب غفلت بیدار کن، به مردم بیدارى بده، به مردم آگاهى بده، مردم را از راه بیدارى و آگاهى‏شان به سوى دین بخوان. «إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ» تو شأنى غیر از مذکِّر بودن ندارى، تو مصیطر نیستى، یعنى خدا تو را این‏طور قرار نداده که به زور بخواهى کارى بکنى."

  (مجموعه آثار شهید مطهری ج16 صص 166-188)

"آیه دیگر آن آیه معروف است: ادْعُ الى‏ سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتى هِىَ احْسَنُ‏ (نحل/125) مردم را بخوان به سوى راه پروردگارت، با چه؟ با زور؟ با شمشیر؟ نه، با حکمت، با منطق، با برهان، و دیگر با موعظه نیک: وَ جادِلْهُمْ بِالَّتى هِىَ احْسَنُ‏ آنها که با تو مجادله مى ‏کنند، تو هم به نحو نیکى با آنها مجادله کن. این آیه هم که صریحاً راه اسلام آوردن را دعوت معرفى کرد.

در آیه دیگر مى‏ گوید: وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ  (کهف/29)
هرکه دلش مى‏ خواهد ایمان بیاورد، ایمان بیاورد؛ هرکه هم دلش نمى‏ خواهد ایمان بیاورد، کافر باشد، کافر زیست کند. پس این آیه هم گفته است ایمان و کفر اختیارى است، بنابراین اجبارى نیست. پس اسلام نمى ‏گوید که باید به زور اینها را وارد اسلام کرد، اگر مسلمان شدند بسیار خوب، اگر مسلمان نشدند بکشید؛ بلکه مى  ‏گوید اختیار با خودشان، هرکه مى‏ خواهد مؤمن بشود مؤمن بشود، هرکه نمى‏ خواهد نه.

آیه دیگر: وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَامَنَ مَنْ فِى الْارْضِ کُلُّهُمْ جَمیعاً افَانْتَ تُکْرِهُ النّاسَ حَتّى‏ یَکونوا مُؤْمِنینَ‏ (یونس/ 99)خطاب به پیغمبر است. پیغمبر اکرم خیلى مایل بود مردم مؤمن بشوند. قرآن مى ‏گوید زور در مورد ایمان معنى ندارد. اگر زور صحیح بود خدا خودش به اراده تکوینى خودش مى‏ توانست همه مردم را مؤمن کند، اما ایمان یک امرى است که باید مردم انتخاب کنند. پس به همان دلیل که خود خدا با اراده تکوینى و اجباراً مردم را مؤمن نکرده و مردم را مختار و آزاد گذاشته است تو هم ‏اى پیغمبر مردم را باید آزاد بگذارى، هرکه دلش بخواهد ایمان بیاورد هرکه دلش نخواهد ایمان نیاورد.

آیه‏ اى دیگر: قرآن خطاب به پیغمبر اکرم مى ‏فرماید: لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ الّا یَکونوا مُؤْمِنینَ‏ اى پیغمبر! تو مثل اینکه مى ‏خواهى خودت را بکشى و هلاک کنى که اینها ایمان نمى‏ آورند، اینقدر غصه اینها را نخور، ما اگر بخواهیم با اراده تکوینى و به زور مردم را با ایمان کنیم که راهمان باز است و آسان، انْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ ایَةً فَظَلَّتْ اعْناقُهُمْ لَها خاضِعینَ‏ (شعراء/ 3 و 4)ما اگر بخواهیم، از آسمان آیه‏ اى نازل مى‏ کنیم، عذابى نازل مى ‏کنیم، به مردم مى‏ گوییم یا باید ایمان بیاورید یا با این عذاب شما را هلاک مى ‏کنیم، همه مردم بالاجبار ایمان خواهند آورد. ولى ما این کار را نمى‏ کنیم چون مى‏ خواهیم ایمان را مردم خودشان اختیار کنند.

این آیات باز نظر اسلام را درباره جهاد روشن مى ‏کند که هدف اسلام از جهاد آن نیست که برخى مغرضین گفته‏ اند که هدف اسلام اجبار است که هرکس کافر است باید شمشیر بالاى سرش گرفت که یا اسلام اختیار کن یا کشته مى‏ شوى.

 بنابراین، این تفاوت میان توحید- ولو توحید را از حقوق انسانها بدانیم- با غیر توحید، مثلًا آزادى، وجود دارد. آزادى را به زور مى‏شود به مردم داد زیرا جلوى متجاوز را به زور مى‏توان گرفت، طبعاً اینها آزادند. پس ملتى را مى‏شود با زور آزاد کرد چون با زور جلوى متجاوز گرفته مى‏شود. ولى آزادگى و روح‏ آزادیخواهى را نمى‏شود به زور تحمیل کرد. نمى‏توانیم کسى را با زور به چیزى معتقد کنیم و ایمان به چیزى را در دل او با زور به وجود بیاوریم. این است معنى لا اکْراهَ فِى الدّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَىِ‏ در دین اکراه و اجبار نیست. اینکه قرآن مى‏گوید در دین اجبار نیست، نمى‏خواهد بگوید دین را مى‏شود با اجبار تحمیل کرد ولى با اینکه مى‏شود با اجبار تحمیل کرد شما تحمیل نکنید بگذارید مردم بدون اجبار دیندار باشند، بلکه از این باب است که دین را با اجبار نمى‏شود تحمیل کرد. آنکه با اجبار تحمیل بشود دین نیست."(مجموعه آثار شهید مطهری ج 20صص236-248)

اینها بیانات ارزشمند متفکر و اسلام شناس عزیز استاد شهید مطهری بود.گرچه استاد اینها را در سالهای قبل از انقلاب فرموده بودند ولی مشخص است که قابل استفاده در مورد سوال و بحث از شرایط امروز هست. فقط تذکر این نکته جواب سوال را با توضیحات استاد تکمیل می کند که معنای اجباری بودن پوشش برای همه ی دختران و بانوانی که در ایران اسلامی زندگی می کنند که به عنوانِ قانونی از قوانین اسلامی آمده  و در صورت عدم تمکین ایشان برایش در قانون مجازات اسلامی حدّ و مجازاتی تعیین شده( که برابر ماده ی 638 قانون مجازات اسلامی تخلف از حدود شرعی حجاب اسلامی از ده روز تا دو ماه زندان را در پی دارد) به هیچ عنوان تحمیل دین اسلام نیست!بلکه تنها ضامن حفظ و صیانت از اخلاق و عفت عمومی است.یعنی در هیچ جای قاون نمی بینید که گفته شود باید همه مسلمان باشند و یا همه ی افرادی که در ایران زندگی می کنند به مسجد بروند و ذکر شهادتین بگویند و اعتقادی غیر از اسلام و تشیع نداشته باشند!نه تنها گفته شده که حریم جامعه ی اسلامی حفظ کنند و رفتارهایی خلاف احکام اجتماعی اسلام بروز ندهند والا در خانه ی خودشان به هر مسلک و مرامی می توانند پایبند باشند.

این نشانه ی مترقی بودن این دین آسمانی است که اجازه نمی دهد صحنه ی کوچه و خیابان ، صحنه ی نمایش جنسیت و شهوت باشد.اسلام دینی اجتماعی است و لذا نمی تواند از کنار مسائلی که حیات اجتماعی مردم را به خطر می اندازد بی تفاوت بگذرد برای همین هم این دستور داده شده ودر جمهوری اسلامی ایران به صورت قانون مصوب مجلس شورای اسلامی در آمده که هر دختر و زنی که در جامعه ی ایران ظاهر می شود باید با حفظ حدود اسلامی ظاهر شود ولو اینکه خودش مسیحی و یهودی و یا تابع هر مرام و مسلک دیگری باشد. و این دستور حکیمانه را می توان تشبیه کرد به اجباری بودن کلاه و پوشش ایمنی برای کسانی که در یک ساختمان در حال ساخت در حال تردد و یا کار هستند و یا اجباری بودن لباس و فرم متحد الشکل برای کسانی که در یک کارخانه کار می کنند و بعضا پوششهای مخصوصی که مانع آسیب رسیدنشان شود و البته چون این مقدار را عقل بشر امروز در جلوگیری از آسیب های احتمالی درک کرده محدودیت و اعمال فشار و زور گویی تلقی نمی شود و فرار از ان به آزادی های یواشکی تعبیر نمی شود بلکه خلاف آن را اگر کسی بکند همه به او با دید تعجب نگاه می کنند ولی در خصوص حجاب اسلامی از آنجا که هنوز بشر امروز به طور کامل اهمیت و ضرورت آنرا درک نکرده لذا بی تفاوتی نسبت به این امر مهمّ را شاهد هستیم.البته مقصودم از بشر امروز همه ی مردم جهان نیستند چرا که بشری که در پرتو دین اسلام مبارزه ی با هواهای نفسانی خود کرده به چنان عقل و هوشمندی ای رسیده که ضرورت این مهم را دریابد ولی دیگران را چنین توفیقی نبوده حتی عده ای از خود مسلمان زاده ها هم که احکام و دستورات اسلامی را به خوبی درک نکرده اند( چون از اهل علم و متخصصین این دین سوال نکرده اند و رشد و پیشرفت و تمدن را در زندگی ماشینی و پرزرق و برق غربی پنداشته اند) اهمیت و ضرورت این حکم الهی مورد غفلت واقع شده است. بدیهی است که اگر روزی جوامع پیشرفته ی غربی به این امر مبادرت کنند این دسته از مسلمانان هم حفظ حجاب را نشانه ی رشد و ترقی انسان قلمداد می کنند  .

تجربه ی اندلس قدیم یا اسپانیای جدید ، تجربه ی بسیار مهمی برای مسلمین بوده که حفظ حجاب و حدود اسلامی توسط همه ی بانوان مانعی از تکرار شدنش است؛ که مؤمن از یک سوراخ دوبار گزیده نمی شود  !

اما در خصوص سوال دوم که اگر دین اجباری نیست ولی  تنها به مسلمین وعده ی بهشت داده شده و به منکران آن وعده ی دوزخ داده شده را باید اینچنین پاسخ داد که همانطوری که استاد شهید فرمودند ماهیت دین اجبار بردار نیست ولی این به این معنی نیست که دین الهی ، حق نباشد و منکران آن وقتی راهی خلاف حق را بروند از راه بهشت منحرف نشده اند . در حقیقت باید گفت جاده ی این دنیا دو سر دارد یک سرش به بهشت ختم می شود و سر دیگرش به جهنم و عذاب الهی .روشن است کسی که مسیر جهنم را رفته نمی تواند به بهشت برسد.عمل به دستورات اسلامی زندگی همین دنیایی انسان را هم بهشتی می کند ، و ترک آنها حیانت او و دیگران را به جهنمی سوزان مبدّل می کند .این را همه ی کسانی که به اسلام ناب محمدی عمل کرده اند در هر مقداری که موفق به عمل به آن شده اند حتماً تصدیق خواهند کرد و البته این قید اسلام نابش بسیار مهم است ! مطمئناً مقصود من، برداشت های غلط  و عوامانه از اسلام و رفتار های انحرافی نیست.نکته ی مهم دیگر که از معارف اسلامی می توان در یافت و استاد شهید در کتاب "عدل الهی " به خوبی آنرا تبیین کرده اند این است که کسانی که غیر مسلمان هستند، دو دسته اند یا ندای اسلامی را شنیده اند و از آن روگردانده اند و یا نشنیده اند.البته از این تعداد ،افرادی  که اسمی از اسلام و تشیع را شنیده اند هم،  در جهان امروز که تبلیغات سرسام آوری علیه این دین الهی می شود که حتی گمان حق بودن آنرا هم برای ایشان باقی نمی گذارد که به دنبال تحقیق از صحت و سقم دستورات و معارف اسلامی بروند ، مصداقی از گروه دیگرند که اصلا نامی از اسلام نشنیده اند .و با چنین افرادی خداوند بر طبق دین خودشان با آنها برخورد خواهد کرد که اگر به دین خود عامل بودند، بهشتی اند و گرنه دوزخی اند .

والسلام